ظلم مگر در جهان حساب ندارد
اصغر لب تشنه صبر و تاب ندارد
کودک شیرین زبان بگو گنهش چیست
کز اثر تشنگی است خواب ندارد
بهرچه این نازنین قرار نگیرد
شیر به پستان خود رباب ندارد
این که بود طفل شیرخوار حسین
بهر خدا جز دل کباب ندارد
بسکه زد دست پا برای شهادت
داده ز کف تاب و اضطراب ندارد
هست مرا از شما سپاه سؤالی
این یم و دریا مگر که آب ندارد
حجت کبرای حق بود لب عطشان
جز هدف تیرکین جواب ندارد
آب زپیکان تیر حرمله نوشید
کرد تبسم خبر رباب ندارد
دیدة زینب برای آن گل رعنا
از سرشب تا سحر که خواب ندارد
قطره فرو رفته به بحر تفکر
ماتم اصغر بدان حساب ندارد